سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند می تواند هنگامی که از چیزی که نمی داند پرسیده شود، بگوید : «خدا داناتر است» و برای غیر دانشمند این حقّ نیست . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :8
بازدید دیروز :0
کل بازدید :13235
تعداد کل یاداشته ها : 14
103/1/9
6:25 ع

یکی از راههای تهاجم فرهنگی، این بوده است که سعی کنند جوانان مؤمن را از پایبندی های متعصّبانه به ایمان، که همان عواملی است که یک تمدّن را نگه می‌دارد، منصرف کنند. (از بیانات رهبری در سال 71)

در بارهء جمله فوق توضیح چندانی نمی دهم. جز این که تا زمانی که بخواهیم با پایبندی های متعصبانه ( و نه عالمانه و اخلاق مدارانه) با تهاجم فرهنگی مقابله کنیم، نباید خود را از منادیان صلح در جهان به شمار آوریم. و این که ایمان واقعی و تعصب دو مقوله متضادند. ایمان، جوشش است، شور است، سرزندگی و عشق است اما تعصب، کور است، داغ است و موتور محرک آن نفرت.

برادر بسیجی عزیزی در نظرات، به مقالهء «گریز از آزادی با امام تراشی» اعتراض داشتند که ضمن احترام به نظر ایشان، نکاتی عرض می شود. 

مهمترین ایرادی که نظر می رسد این است که این برادر ما مستقیماً رفته اند به سراغ مراجع عظام و از ایشان مایه گذاشته اند. حال آن که این رویکرد، پاسخی به مبحث «گریز از آزادی» نیست.

وقتی که بنده می گویم اریک فروم چنین گفته است، منظورم آن نیست که چون اریک فروم گفته است پس صحیح است. بلکه خود فرد باید فکر کند که آیا این مطلب صحیح است یا نه. در نظر این دوستمان هیچ نقدی بر نظر فروم وارد نشده است. گویا اصلاً کسی چنین حرفی نزده است. البته مولوی هم شبیه همین مطلب را در مثنوی آورده است و از منظر انسان شناسانه گفته است:

جمله عالم ز اختیار و هست خود / می‌گریزد در سر سرمست خود

تا دمی از هوشیاری وا رهند / ننگ خمر و زمر بر خود می‌نهند

جمله دانسته اند که این هستی فخ است / فکر و ذکر اختیاری دوزخ است

می‌گریزند از خودی در بیخودی / یا به مستی یا به شغل ای مهتدی

این دوست ما نگفته است آیا انسان این گونه هست یا نه؟ صرف نظر از آلمانی بودن یا ایرانی بودن، آیا این استعداد در انسان هست که مسئولیت گریزی کند و بخواهد بار انتخاب های خود را بر دوش دیگران بیندازد یا نه؟ این که بگوئیم مراجع تقلید چنین گفته اند پس حتما درست است، این همان فرار از بار مسئولیت است. مرجع تقلید نظر خود را گفت و نظر او هم محترم. نظر تو چیست؟ آیا همین که او گفت کافی است؟ و مسئولیت از دوش تو برداشته می شود؟

این برادر عزیز بسیجی گفته اند چون مراجع می گویند پس اشکا ل ندارد و می تواند گفت امام خامنه ای.

اولاً سخن آیت الله جوادی آملی، به این معناست که کلمهء امام را همان طور که می گوئیم امام جماعت، به کار بریم که به این معنا در مقاله من نیز اشاره شده بود. اما این، استفاده از کلمهء امام در معنای عام آن است که همان معنی پیشوا را می دهد و فرقی با رهبر ندارد. در عین حال، حتی اگر همین معنا نیز مد نظر است، باید به مخاطبین گفت: امام خامنه ای و منظور از امام معنی عام کلمه امام است تا مخاطبین دچار این توهم نشوند که همان طور که خداوند به ابراهیم (علیه السلام) گفت تو را امام قرار دادم، همین طور آیت الله خامنه ای هم امام است.

ثانیا مرجع تقلید، در فروع احکام عملی اسلام مرجع تقلید است نه در همهء شئون دین. مرجع تقلید یعنی یک متخصص که در استنباط حکم مکلف از منابع اولیه احکام، یعنی قرآن کریم و روایات و عقل، تخصص دارد و به ملکه اجتهاد رسیده است. اما دارا بودن این تخصص، به معنی این نیست که در سایر شئون دین، یعنی مسائل ایمانی و عرفانی دین هم مرجع تقلید، باید مورد تقلید قرار گیرد. اتفاقا خود ایشان در ابتدای رساله های عملیه عنوان کرده اند که تقلید در غیر احکام عملی و فرعی دین، جایز نیست و هر مکلف، باید خود به یقین برسد.

متاسفانه در جامعه این گونه جا افتاده است که نظر مرجع تقلید، در هر زمینه ای، چه مسائل عملی احکام فرعی دین و چه مسائل اعتقادی و عرفانی و چه مسائل سیاسی، واجب الاطاعة است. حال آن که متخصص بودن یک نفر در امر احکام فرعی دین اسلام، دلیل آن نیست که این فرد در همهء شئون دین، متخصص باشد. و به فرض هم که در برخی شئون دیگر متخصص باشد، باز هم تقلید از او جائز نیست بلکه باید رأی او را به عنوان یکی از آراء قابل احترام و بررسی مطرح کرد و نه به عنوان یک واجب شرعی.

البته برای مردمی که از کل دین عظیم و ژرف اسلام، تنها به احکام ظاهری آن بسنده کرده اند، طبیعی است که مرجع تقلید را نمایندهء کل دین بدانند و نه بخشی از دین.

ذات ایمان، نعمت و لوتی است هول / ای قناعت کرده از ایمان به قول.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ثالثا به فرض مردود بودن همهء موارد بالا، باید پرسید وضع جامعه چه چیز را اقتضا می کند؟ مقلد پروری؟ یا محقق پروری؟ ما به دنبال این هستیم که مردم، رشد کنند و به درک بالای دینی برسند یا آن که به ایشان بگوئیم شما کاری به کار دین نداشته باشید. ما مجتهدین کار دین شناسی را انجام می دهیم. شما فقط از ما تقلید کنید.

کدام بهتر است؟

این که دامنهء تقلید، به احکام فرعی عملی دین محدود شود یا آن که به همهء شئون زندگی مردم کشیده شود؟

به خاطر دارم که برخی افراد حتی در تشخیص مصادیق نیز می خواستند مرجع برایشان تعیین مصداق کند و استفتاء کرده بودند که آیا فلان شهر از بلاد کبیره هست یا نه. یا آن که جوراب خاصی را برای مرجع می فرستند و می پرسند استفاده بانوان از چنین جورابی مجاز است یا نه.

واقعا ما مردم را چنین عاری از درک و تشخیص می خواهیم که حتی در تعیین مصادیق یک حکم کلی ناتوان باشند؟

آیا این بهتر و دموکراتیک تر است که اطاعت مردم از رهبر انقلاب، بر اساس جایگاه ولایت فقیه و قانون اساسی باشد یا بر اساس تقدسی که به شخص آیت الله خامنه ای داده شده است؟

اگر جایگاه ولایت فقیه به عنوان یک اصل مهم از قانون اساسی مورد توجه و عنایت قرار گیرد، پس از آن که فرد دیگری به جای آیت الله خامنه ای نشست، مردم همچنان (بر اساس قانون) از ولی فقیه خود تبعیت خواهند کرد اما اگر اطاعت از آیت الله خامنه ای به واسطه تقدسی باشد که برخی می خواهند به ایشان بدهند، پس از جایگزین شدن ایشان با فردی دیگر، کشور دچار کشمکش خواهد شد.

علاوه بر این، این مطلب، مطلبی نیست که در آن فقط نظر مراجع را شرط بدانیم. امروز مردم جامعهء ما می دانند که روانشناسان و جامعه شناسان و اقتصاد دانان هم برای خود حرفی دارند و نمی توان وجود ایشان و نتایج علمی تحقیقات ایشان را ندیده گرفت. از نظر جامعه شناسی، جامعهء ایران یک جامعهء استبداد زده و استبداد پذیر است. وقتی گفته می شود پادشاهی دو هزار و پانصد ساله، یعنی این که دو هزار و پانصد سال وضع این مردم این گونه بوده است که حکم حاکم، هم ردیف حکم خدا بوده است و مشارکت جمعی و دموکراتیک محلی از اعراب نداشته است.

وقتی جامعه ای چنین مستعد استبداد است، آیا وظیفهء فرهیختگان جامعه آن است که موجبات قوت گرفتن این روحیهء استبداد پذیری را کم کنند یا بر آن بیفزایند؟

این حرف به معنی آن نیست که لزوما شخص آیت الله خامنه ای مستبد است و یا به سمت استبداد گرایش دارد. بلکه صحبت بر سر اتفاقی است که برای ذهنیت مردم می افتد. مردمی که پیشینهء تاریخی آنها زیستن در سایهء نظام های استبدادی بوده است، باید تشویق شوند که به هر نحو ممکن در قدرت سهیم شوند و حتی بتوانند ایرادات کار رهبر را به او یادآور شوند. اما زمانی که ما از رهبر، به عنوان امام یاد می کنیم (حتی به فرض تقلیل معنای امام به امامت جمعه و جماعت) باز هم به خاطر بار تاریخی این کلمه، هاله ای از تقدس برای او قائل شده ایم که او را از مورد نقد و سوال واقع شدن مصون می دارد و مهم ترین اشکال همین جاست.

رهبر، فردی از افراد جامعه است که قابلیت های فردی او و نیز پیشتازی او در عرصهء مبارزه وانقلاب، او را لایق رهبری کرده است. اما این لیاقت به معنای «فوق سوال» بودن نیست. به معنای معصوم یا مقدس بودن نیست. او برای ما محترم و ستودنی است چون توانایی ها دارد که در کمتر کسی یافت می شود. اما در عین حال، به مشاوره و انتقادهای ما نیز نیاز دارد. تاکید می شود: مشاوره و انتقاد همه آحاد مردم و نه فقط مجلس خبرگان. چرا که ساختار فعلی مجلس خبرگان به صورتی است که به سمت خاصی از علوم بشری متمایل است و آن فقه است و فضای آن، فضای متکثر و متنوعی از علوم و دستاوردهای بشری در حوزه علوم انسانی نیست. از این رو نمی توان به نظارت مجلس خبرگان به تنهایی بسنده کرد. بلکه کل ملت باید ناظر کار رهبر باشند.

 

با چنین فرضی نمی توان از رایج شدن کلمهء امام خامنه ای دفاع کرد.


92/10/14::: 6:13 ع
نظر()